بابا تحویل بگیرین!!

آقا ما تصمیم داریم اینجا رو فعال کنیم! از همینجا همه دوستان و آشنایانو تهدید میکنیم اگه ما رو تحویل نگیرن می ریمو پشت سرمونو هم نگاه نمیکنیم.

شرایط تحویل گرفتن:

اولا شما دوست عزیز  باید حتما در این یادداشت نظر داده و قول بدین که بازهم اینجا بیاین و در یادداشتهای بعدی هم نظر خواهید داد.

دوما اگر خیلی میخواهید ما را آدم حساب کنید که لطف کرده و در یادداشتها و یا وب لاگ یه جورایی لینک ما رو تبلیغ کنید که همه بفهمن ما آمده ایم با همان عهد پیشین!

دیگه وقت شما رو نمیگیرم. فقط چند روز وقت دارید!

اولین دیدار!


هیچوقت نمیتونم هیجان اون روزی که اولین بار طلی رو دیدم فراموش کنم! حس قشنگی داشتم. همش میترسیدم گند بزنم. کلا خجالتی هستم. ترس اینکه دستو پام شروع کنه به لرزیدن و یا صدام شل باشه ترس تو وجودم انداخته بود.  قرار تو یک کافی نت معروف شهر بود. خوبیش این بود که همه کابینها پارتیشن بندی و تفکیک شده بود.  و هیچکس ما رو نمیدید.

 

اولش دم در که  منتظر بود شکیبا خیلی کمکم کرد. شکیبا دوست صمیمی اش بود. اومد جلو و خیلی راحت سلام علیک کرد و ترسمو ریزوند تا راحت تر بتونم با طلایه صحبت کنم. خیلی روز جالبی بود.

 

حالا تو کابین کافی نت بودیم. من دست زیر چونه اونو نگاه میکردم و طلی در حالی که لپ  گلی شده بود آسمونو دید می زد.

 

خیلی دوست داشتنی به نظر می رسید مهربونی از چشماش موج میزد.

 

سعی کردیم همه روزهای خاصمونو در حافظه ماندگار کنیم. حس اینکه پارسال چنین روزی اولین دیدار رو در رو مون بوده از عسل شیرین تره وقتی به جلو و آینده نگاه میکنیم. دلم میخواد همه چیز همونطور که دوست داریم جلو بره.  دلم میخواد مشکلاتمون از پیش رو بر داشته بشه.

 

طلی!
دوست دارم.

 

بیا با هم آواز زندگیمونو بخونیمو رقص کنیم.

 

با چشات اگه نگام کنی!

با صدات اگه صدام کنی!

به خدا خرابت میشم ای وای! ای وای ای وای! ای وای!

 

میدونم اسیرت میمونم اینو دو تا چشمات میدونن

میدونن عاشقتم من ای..........

 

پ . ن : نهم آذر اولین دیدار ما بود که به دلایل خنگیت مزمن هر دومون  فکر کردیم دوازدهم اولین دیداره ما بوده! چه خوبه آدم تو اشتباهاتش هم تفاهم داشته باشه!

 

 

یک ساله شدیم!

 

وقتی به گذشته فکر میکنم لحظات خوشگلی جلو چشم میاد که آدم یه جوری میشه. یه حس قشنگ که غیر قابل وصفه. و وقتی به جلو نگاه میکنم میبینم راه سختی در پیش داریم.

 

پنج ساله دیگه٬ ده سال دیگه٬ بیست سال دیگه و ... خیلی باید جالب باشن.

 

پارسال همین موقع بود که طلی با من دوست شد. برای من دوست شدن با این آدم سر سخت یه موفقیت بود. طلی خیلی مقاومت کرد. هنوز هم نمیدونم و نمیدونه که چی شد که به پیشنهاد من جواب مثبت داده اما هر چی بود همراه با خیر و برکت بود. همراه با یه تغییراتی بود که خیلی به موقع باید صورت می گرفت.

 

تو این یه سال تجربیاتمون بیشتر شده چشم و گوشمون نسبت به هم بازتر شده و رفتارهای همدیگه دستمون اومده. پس حالا میشه به ادامه راحت تر فکر کرد.

 

این صفحه یه گوشه ای از دنیای دو نفره ما بوده و منعکس کننده همه اتفاقات ما دو تا نیست. اما بودنش ضروریه.

 

دوست دارم ادامه بدیم. وقتی فکرشو میکنم دو نفر میخوان با هم بمونن تا آخر دنیاشون خیلی یه جوری میشم. کلی افتخاره. هرچند خیلی ها هم به تعداد نامزدهاشون می نازند اما ما اینجوری هستیم.

 

دعوا رو دوس نداریم اما اگه هم پیش اومد سعی نمیکنیم به رفتن فکر کنیم.  این شعار ماست. باید مشکلات رو دو نفره حل کنیم و این زیباست.

 

سالی که گذشت بیشتر با دوری همراه بود. من و طلی قول دادیم سال دیگه هر جوری شده دیگه با هم باشیم.

 

سعی میکنم اینجا رو فعال ترش کنم. آره والله!