از موقعی که امتحانای طلی شروع شده ما هم زدیم به دیوونگی و هی با هم می ریم بیرون! هم وقتی واسه امتحان میخواد بره مدرسه من میبرمش هم موقعی که میخواد بیاد.

تازه وقتی میخوام بیارمش یه ساعتی باهم دور میزنیم. و میریم پاتوق همیشگی شیر موز میخوریم.

قابل توجه اینکه تو این شهر کوچیک که همه همدیگرو میشناسن اینجور رله رفتار کردن یعنی دیوانگی محض! خلاصه دنیای کوچیکه ما اینروزا کلی پروانه ای و  خوبه!

دیروز هم داداشم زنگ زده  میگه خواب دیدم شما یه پسر دارین!! و یکی هم تو راهه! جالب تر اینکه وضع حملو اینجانب بر عهده دارم! واقعا شاید اینجوری بشه! حالا که اون باید درس بخونه احتمالش میره وظیفه خطیر مادری بر عهده من باشه!

این روزا هم تموم میشن و امیدوارم روزهای آینده خیلی خیلی بهتر از این روزا باشن! من دوست دارم همیشه  حال از گذشته بهتر و آینده از حال خیلی بهتر باشه! البته شاید این دست خودمون باشه! پس باید تلاش کنیم!

از نو

یک اتاق اندازه ی تو
از نو
کشف عطر تازه ی تو
از نو
یک دهان ترانه ی خط خورده
تشنه ی آوازه ی تو
از نو
با تو از نو از نو
از نو از نو از نو
دوباره ساده شدن سبک شدن با تو پریدن
دوباره بسته شدن تا شدن و از تو شکستن
دوباره شب کشی و تا سحر از نو بی تو رفتن
باز ترانه ی من از تو دوباره بغض تو از من
باز یک گریه ی سیر
از نو از نو از نو
باز یک طاقه حریر
با تو از نو از نو
از نو سایه روشن پنجره های دلگیر
از نو از نو قصه ی عادت زود اما دیر
از نو جاری شدن دل دل من در تصویر
دوباره ترانه یی و باز یک گریه ی سیر
باز یک گریه ی سیر
باز یک طاقه حریر
از نو از نو از نو
از نو از نو از نو ....

عجیبا غریبا!!

بعد از مدتها وبگردی کردم بعد از مدتها تو وب لاگها نظر دادم. بعد از مدتها خبرهای خوب خوندم. یکیش اینکه آوات و هیوا دارن نی نی کوچولو میارن! خیلی خوشحال شدم.

نکته جالب اینکه خیلی ها که قبلا لینک مارو تو وبشون گذاشته بودن اونو بر داشتن. البته حق هم داشتن دیدن ما خیلی گشادیم از خیر ما گذشتن! حالا ما دوباره شروع میکنیم!

یه نکته باحال: یه خانمی حامله بود  جیشش نمیومده رفت سونوگرافی متوجه شد بچه اش پتروس فداکاره!!