چهارشنبه سوری را چگونه گذراندید؟

یک- خوب حالا بعد از مقدمه سرایی و قوربونت برم و قوربونم بری این صفحه کارشو شروع میکنه.ما  در تمام مسائل سیاسی اجتماعی هنری فرهنگی ورزشی اقتصادی(خرد و کلان) صاحب نظریم و تلاش میکنیم تحلیل های خود از حوادث دور و برمان را به شما عرضه کنیم. علاوه بر این مسائل شخصی و اتفاقات جالب خودمان هم برایمان اهمیت ویژه ای دارد و در مواردی  که به تایید مجمع تشخیص مصلحت صفحه  برسد آن را برای شما دقیق و بی هیچ کم و کاستی خواهیم آورد.

 

دو- دیروز چهار شنبه سوری بود واگر از حوادث شغلی که در صبح دیروز برایم پیش آمد بگذریم غروب جالبی نداشتم. نداشتیم بگویم بهتره. عرض میکنم خدمتتون. عجلز نفرمایین. راستش از چند روز قبل با طلی خانوم قرار گذاشتیم که غروب چهارشنبه سوری را در یک شهرک بیرون از شهر باشیم. اما از اونجا که وقتی قرار باشه  تریپ لاو بیای  همه چیز و همه عوامل دست به دست هم میدن تا تو سر قرار نرسی. برای من همینطوری شد.  اولا ماشین نداشتم وقتی هم به دستم رسید چون قرار بود خانواده هم در منزل یکی از فامیلها در همان شهرک جمع شوند مجبور شدم(مجبورم کردند) منتظر بمونم تا همه حاضر بشند. ترافیک هم که قوربونش برم اصلا نبود! خلاصه وقتی رسیدم که طلی خانوم تیلیف زدن که ما داریم بر میگردیم. ما رو میبینی خنده ای که از شوق دیدار یار بر لبانمان نقش بسته بود ماسید! بدجور هم ماسید. از دست خانواده هم که کلافه بودم دیگه شدم برج زهرمار. از اونور هم که طلی تو قاط کامل بود تریپمون بدجور گره خورد. تو اس ام اس های شبانه هی اون منو چزوند هی من اونو چزوندم. خلاصه کلی از هم دلگیر شدیم. آخه واقعا دوری رو شاید بشه در روزهای معمولی یه جورایی تحمل کرد اما تو جشنها و اعیاد  که همه با همند و  دست تو دست هم  شادی میکنن واقعا نمیشه دوری رو تحمل کرد. واقعا حیف شد.

 

سه- الان که اینا رو دارم مینویسم هنوز  خبری از طلی ندارم. فکر کنم یه کم ناراحته که بیشتر از روی دلتنگیه. امیدوارم بتونم از دلش در بیارم.

نظرات 10 + ارسال نظر
آرتا چهارشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:11 ق.ظ

اوللللل...
خوشحالم که کارتونو شروع کردین
ای بابا ... ؛ طلا جون زیاد سخت نگیر!

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:15 ب.ظ

بابا دهکده بازززززززز. شهرک نشیننننننننن .

طلی چهارشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:18 ب.ظ http://talivamohi.blogsky.com

خیلی دلم می خواست باهم بودیم اما قسمت نشد نمی دونم چرا اما همه عوامل دست به دست هم دادن تا ما باهم نباشیم!!به امید روزی که دیگه مجبور به قائم موشک بازی نباشیم

star چهارشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:22 ب.ظ http://star1ir.persianblog.com

چه وبلاگ جالبی .. منم امیدوارم روزی برسه که همیشه با هم باشید .. موفق باشید .

بهنام چهارشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:21 ب.ظ http://man-va.persianblog.com/

میبینم که داره خوش میگذره .
کاش باشه دلخوری از سر دلتنگی باشه
منم با طلا موافقم با امید روزی که مجبور نباشید قایم موشک بازی کنید.
واقعا احساس میکنم خیلی با هم جور هستید.

بهنام چهارشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:22 ب.ظ http://man-va.persianblog.com/

راستی اگه بهم سرنزنید منم دیگه نمیام هاااااااااا.

محمد معینی چهارشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:32 ب.ظ http://moeeni.persianblog.com

سلام. منزل نو مبارک. مفصلا بعدا خدمت می رسم!

محمد پنج‌شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:45 ق.ظ http://lost-love.persianblog.com

میدونم که حتما میتونی. پس تلاشت رو بکن و نذار دیر شه.

ایمان پنج‌شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:17 ق.ظ http://radi.persianblog.com

سلام علیکم... خوبین شما؟!؟! والا چهارشنبه سوری امسال به منم زیاد خوش نگذشت... یه جوری بود نمیدونم چرا...

هیچکس پنج‌شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:42 ق.ظ http://harand-sapra.persianblog.com

سلام ... هم عیدت مبارک و هم وبلاگه جدیدت ... امیدوارم سال خوبی داشته باشی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد