امروز مثل خیلی از شماها کنکور دانشگاه آزاد داشتم.از دیشب دلهره داشتم و با دختر داییم که سومین سال بود کنکور میداد هم درد بودم.
بیشتر دلهره من برا این بود که امسال انقدر استرس دارم سال دیگه که تازه میرم پیش حتما راهی قبرستون میشم!
دیشب از نا امیدی من و هستی(دختر داییم)برا اینکه از اون حال و هوا در بیایم باهم شوخی می کردیم و می خندیدیم و به این نتیجه رسیدیم که با این درس خوندنمون کاردانی کون شوری!!قبول می شیم و میتونیم تو توالت عمومی ها استخدام بشیم!!
هر سال سر این کنکور کلی سوال خرید و فروش می شه.قرار بود دیشب سوالارو واسه هستی بیارن از قبلم ۵ میلیون گرفته بودن برای معماری!اما نیاوردن!به گمونم امسال لو رفتن.تو این خرید و فروش ها حق من! و امثال من که کوب زدیم واقعا ضایع میشه
امروز صبح قبل رفتن به موحی زنگ زدم ساعت دقیق ۵.۴۵ بود گفتم استرس دارم گفت اصلا غصه نخور سال دیگه اگه قبول نشدی۷ میلیون خودم میدم بری دانشگاه تهران که عاشقشی!منم که دیدم موحی تو جوه ناز کردم گفتم نه دیگه می خوام بیام رشت!(اخه موحی دوست داره من استان گیلان باشم در صورتی که خودم عاشق تهرانم)
خلاصه کنکورم شده مثل اون شتری که در خونه همه می خوابه
از کنکور بیایم بیرون براتون یه جوک خوشگل بگم:
یه روز یه مغز دنبال یه ترکه می کنه میگه : بگو منو کم داری بگو