سلام به همه دوست های خوبمون که تو این مدتی که ما نبودیم می اومدن و با نظراتشون مارو خوشحال می کردن.
مدتی بود خونمونو آب و جارو نکرده بودم و الان اومدم تا یه دستی به روش بکشم.خانوم خونه که نباشه از این بهترم انتظار نمی ره
من و موحی تصمیمون رو گرفتیم و می خوایم هرچه زودتر قاطی مرغ ها بشیم اما یه مشکل بزرگ داریم!اونم بابای منشما بگین ما چی کار کنیم؟؟گناهمون چیه؟؟ هرکی بگه ما چطوری می تونیم دل بابای سخت گیره منو نرم کنیم به شرافتم قسم هرکاری بتونم براش انجام می دم!ما فشارامون زده بالا و فقط همدیگرو می خوایم.برامون دعا کنید
دلم می خواست اشک چشات بودم...تا تو چشات متولد می شدم...رو گونه هات جون می گرفتم...و رو لبات میموردم...
تقدیم به صاحب همیشگی قلبم موحی...بابته همه خوبی ها.مهربونی ها.صبوریات طلی اونی که بیشتر از هر کسی تو این دنیا دوست داره
طلی جون من داشتم از دوری تو دق می کردم به خدا....اصلآ ببین اومدی اینجا نورانی شد!! از این تصمیم ها هم که گرفتین ما دخالت نکنیم بهتره٬ نه؟؟ ولی خوب ایشالا هر چی خدا بخواد همون بشه...
سلام دوست من... این تنها مشکل شما نیست... ما هم همین مشکل رو داریم....اما با یه تفاوت.... اونا می دونند که ما عاشقیم ودیوانه.... شما هم دعا کنید کار ما درست شه....
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
وای وای وای!ما رو لو دادی؟
سلام . خوبید. مبارکه . مبارکه
سلام دوستان. خوشحالم که برگشتید.
چه عجب ما شما را اینجا مشاهده نمودیم! وقت کردید اینجا را تحویل بگیرید! میگن اینجا صفحه خودتونه!!!!
طلی جون من داشتم از دوری تو دق می کردم به خدا....اصلآ ببین اومدی اینجا نورانی شد!! از این تصمیم ها هم که گرفتین ما دخالت نکنیم بهتره٬ نه؟؟ ولی خوب ایشالا هر چی خدا بخواد همون بشه...
سلام دوست من...
این تنها مشکل شما نیست...
ما هم همین مشکل رو داریم....اما با یه تفاوت....
اونا می دونند که ما عاشقیم ودیوانه....
شما هم دعا کنید کار ما درست شه....