خوب به هر حال بلاگ اسکای برای انمین بار بیخبر رفت و باز هم اومد. البته این بار خوشبختانه خیلی کوتاه. اما همین دوری کوتاه و اجباری برای ما که دوستهای تازه ای اینجا پیدا کرده بودیم خیلی سخت و کشنده بود.
نمیدونم واقعا گردانندگان بلاگ اسکای با چه اهدافی به راه اندازی چنین سایتی دست زده اند اما آیا این رفتنهای بی دلیل ایجاد بی انگیزگی برای قشر وسیعی از وب لاگ نویسها است؟ خدا میداند و بس! اما با توجه به سیستم های مافیایی در همه جا بعید نیست مافیای انحصار در اینترنت هم نفوذ کرده باشد. از ما گفتن بود!
خب مثل اینکه خیلی از دوستان ما رو فراموش نکردند و بعد از باز شدن مجدد اسکای اومدن و اینجا وضعیت ما رو دنبال کردند. و من که بعد از حوادث و بلایای طبیعی طوفان غیرت که علاوه بر نقش آقا محی در مقام سخنگوی طلی خانوم هم در آمده ام از همین تریبون اعلام میکنم که به امید خدا و اگر وام مسکن و همیاری شرکت های کامپیوتری حاصل شود ما هم برای خودمان صاحب خانه و زندگی و دمین و هاستی خواهیم شد!
دقیقا همان روزی که اینجا بسته شد طلی در متنی به تجدید بیعت با تک تک شما پرداخت و ما قرار بود با هم از کابین یک کافی نت خاطره انگیز که برای ما نقش کافی شاپ را در دوستی و گسترش رفاقت دارد این متن را در اینجا بگذاریم که نشد. خرسند هستم که به معاون مسئول اجرایی اعلام کنم متن بعدی به انتشار این بیانیه اختصاص خواهد داشت اگر اینجا سالم بماند البته!
در مورد قضیه پرینت خدمتتان عرض میکنم که بیشتر شبیه یک تهدید بوده ولی در مواقع قلیان غیرت احتمال انجام چنین عملی خواهد بود. فعلا بزن به تخته اوضاع آرام و به لطف درس خواندنهای طلی وضعیت سفید می باشد. خیلی جالب است بچه ها وقتی کتاب جلویشان باز است پدر و مادر ساکت اند اما وقتی این کتاب یک لحظه از جلویشان دور میشود غر ها و نگاههای کج و افاضات قشنگ قشنگ در باب تهدید و ... شروع میشود. هنوز هم پدر و مادر ها در تب تحصیل و علم و دانشگاهند در حالیکه این مال پنج شش سال پیش بود اون زمانی که ما وقت رو الکی هدر دادیم و فقط برای ایجاد یک سری خاطره در دوران دانشجویی و نه چیز دیگر درس خواندیم و یادش بخیر در دانشگاه پنچر شدیم و فقط خندیدیم.
در همین آغاز سرتان را درد آوردم. شرمنده. این جا همچنان پذیرای شما خواهد بود!
!
دلم واستون تنگ شده بود. خیلی! جون من این بلاگ اسکای بی خیال شین!
و اینگونه گشت که متوجه شدم تو محی هستی!
طلی خوب است؟
آیا؟؟؟؟؟؟
یک عدد سلام گنده برسون بهش خوب؟
سلاااااااااااااااممممممم.....خوب هستید..........واای که چقد دلم واستون تنگ شده بود.......بابا یه کم تحویل.....طلی....خیلی بیوفاییها ....صد بار واست آفلاین گذاشتم که دریغ از جواب.....به وبلاگ قبلیه محیم نظر دادم که باز هم دریغ....بگذریم....خوشحالم که باز هم اومدید....مرسی....منتظرتون هستم....تا بعد.....
سلام. نگران شده بودم. خوشحالم که خوشحالید ... غلیان غیرت هم یادتان نرود! ... بدرود
salam are mobarake man bashe ke tarafdaresham dige :D
خدا رو شکر
هورا...خیلی خوشحالم که اتفاقی نیافتاد براتون..من یه عالمه نگران شده بودم...ولی دیگه محی جون مراقب باش انقدر زنگ نزن یه ذره تحمل کن خوب!! به طلی جون هم خیلی سلام برسون دلم یه عالمه تنگ شده براش!!
شاید روزی دیگر...شاید لحظه دیگر....شاید مثل گذشته...تکرار همون صحنه زندگی...
به همون زیبایی....ولی شاید...سیاه ..مثل شبی که هیچ وقت ماه بیرون نیاد...
کاش میشد ستاره بود...توی همون شبا مخفی میشد...
منم بعضی اوقات میشه که دارم کار می کنم ولی ... همیشه پیش میاد ولی میگذره ! امیدوارم که هر دو شــد باشید !!!!!!!
آق محی وبلاگ رو اینطوری می نویسند نه اونطوری ! یادش به خیر دوران دانشجویی....
خوشحالم کردی سر زدی . ممنون. از این به بعد به تمام حرفها بیا آپدیت شد خبرت می کنم. :))
انگار گوش نکرده ای. دوباره می گویم. من این جا نشسته ام که سر راه هیچ کس نیست. دیگر نمی خواهم کسی کنار دلم باشد.
هر چه هست را بر دلم نوشته ام. هزار بار. سیب را هم چیده ام.
آمده ام و این جا نشسته ام.
این جا که بی کرانه است. شفاف و خیال انگیز.
حالا کنار زندگی نشسته ام با عشق.
همین.
من الومدم سر زدم هااا..بعدآ حرف در نیاری هاله بی معرفته !! دوم اینکه این جور که تو گفتی من ماشین کنترلی من ماشین کنترلی..من خودم یکی برای خونه جدیدتون میفرستم !!:)))
چه عجب این بلاگ سکای راه افتاد
سلام رفقا خوبید چه خبرا آقا من نوکرتم بازم سر بزن خوشحال میشیم راستی ما این همه جوات بازی دراوردیم آینه ی عبرت شیم پس این عکسه جواته این پایین چی میگه
هه هه یادمون رفت اسممونو بزنیم من شرمندم