خوب امتحانای طلی هم تموم شد و دیگه کم کم داره به کنکور نزدیک میشه. این کنکور هم واقعا مصیبته. اون روزی که از دست کنکور راحت شدم و فهمیدم که چه دوران مزخرفی رو گذروندم فکر نمیکردم که یه بار دیگه آقای کنکور خفت ام کنه.
خیلی امیدوارم که اگه طلی حواسش پرت نشه و زیاد به من فکر نکنه
و غصه منو نخوره و اگه من بچه خوبی باشمو و اذیتش نکنم یه رشته خوب قبول بشه.
البته برای من که به مقدار کمی دارای رگ غیرت می باشم شهری که قرار است ایشان در آن مشغول به تحصیل شوند خیلی مهم می باشد و کلا در حال حاضر در شرایط دق مرگ می باشم.
کاش همین شهر کوفتی یه رشته خوب داشت تا ما مجبور نبودیم هم دسته گلمونو بفرستیم اونجا هم غیرتمونو به قل قل بیاریم.
ای داد بیداد! ای روزگار! که چه دردسرها بر سر راه ما قرار دادی! سعی میکنم بگم عشق است وگرنه باید در بیست و چهار سالگی بریم واسه خودمونو و اموات رحمت.
شعار هفته: ای غیرت من با تو مبارزه میکنم! نمی خواهم بی غیرت باشم اما میخواهم آسوده باشم!
ناراحت نشو همین سختیا این روزها رو تو آینده برات شیرین میکنه. یه چند وقتی نبودین و سر نمیزدین گفتم رفتین. لینکتو پاککردم ولی جبران میکنم