خیلی دوست دارم اونچه که از اول بین من و طلی گذشت رو یکی یکی با هم مرور کنیم. یکی از اتفاقات و بحثهایی که ما در اوایل ارتباطمون داشتیم این بود که سعی کنیم به خاطر زیاد عاطفی بودن طلی خانوم رابطه عمیق عاطفی نداشته باشیم. هر وقت هم صحبت از این مساله میشد من که جزو خنگولان دو عالم هستم در حالیکه با قیافه حق به جانبی زیر چانه مبارک را میخاراندم با خودم میگفتم یعنی چی خوب؟ مگه میشه در رابطه ای که صد در صد منشا عاطفی داره اصل بیس رو رعایت نکرد؟
تا یادم نرفته به سر سختی طلی هم اشاره ای کنم که خیلی آسون تن به دوستی با من نداد. و حق هم داشت و میگفت چون خودشو میشناسه به خاطر زیاد عاطفی بودن سریع وابسته میشه.و بعد برایش مشکلاتی ایجاد میشه. البته اون با سیستم من آشنایی نداشت چون یکی از مشکلات جامعه ما سواستفاده هایی که پسر و دختر از هم میکنن و همین بی اعتمادی اونهایی رو که میخوان قانونمند تر و بی شیله پیله زندگی کنن رو به ثمر میاره. و من هیچوقت در خط دودره بازی و سو استفاده نبودم. و دنبال کسی میگشتم که باهاش یکی باشم. و خوب بعد از اینکه طلی با من بیشتر آشنا شد و جدیت منو فهمید با من همراه شد.
یادمه همون اوایل که با هم حرف میزدیم و از دلتنگی حرف میزدیم و یا برای دیدن همدیگه پر پر میزدیم من همیشه به شوخی میگفتم طلی! ما اصلا رابطه عمیق عاطفی نداریم!! و کلی سر این قضیه با هم میخندیدیم.
راستش چون با توجه به وضعیت طلی و اینکه باید درس بخونه تا وضعیت دانشگاهش روشن بشه بی تعارف نگرانم چون تو روند تحصیلی اش خیلی تاثیر گذاشتم و براش مشکل ایجاد کردم. حالا بعد از تعطیلات عید قرار گذاشتیم که کمی سر این قضیه جدی تر باشیم و خیز بزرگی برای کنکور بر داریم. البته من یک کاتالیزور و مشاور و انگیزه هستم که امیدوارم بتونم نقش خودمو خوب و درست بازی کنم. برای ما دعا کنید که این روزها رو به خیری و بی دردسر بگذرونیم.
فعلا اولللللل
بذار بخونم دوباره میام نظر میدم
برمیگردم ... حتما ...
ببینم طلی خانم ۶۵ می باشد دیگه؟
پس امسال بدجوری براش سرنوشت سازنده میباشدا!
حسابی هواشو داشته باش آقا محی!
مثل اینکه رجعت من با کمی تاخیر همراه بود. خب من همینطوری ظهور نمیکنم که... باید شرایطش مهیا بشه خب!
در ضمن گفتیم تو این مدت به جوونها هم فرصتی داده باشیم که بیان و نظر بدن ( خبری نبود انگار؟!) .وقتی آدم همش دغدغه اعتلای فرهنگ جامعه رو داشته باشه همین میشه دیگه!
بعدش هم باید بگم که مرور خاطرات خیلی خوبه. مخصوصا برای من که یکمی آدم کنجکاوی هم هستم ( فضول نه هاااا!!!) در ضمن ما منتظر فلاش بک دوم هستیم ( یا همون شعر ما منتظر دومیش هستیم معروف!)
یه چیزه دیگه... در باکلاس بودن بعضیها که هیچ شکی نیست... استغفرالله ربی و اتوب علیه!
میشه یکم کلاس هم به من قرض بدین؟! میخوام تخته اش وایت برد باشه با گچهای رنگی... ایییینهههه!
میبینی رجعتم چه پربار بود! میخوای برم دوباره برگردم؟! :دی
( فکر کنم الان داری میگی : انشاالله بری دیگه برنگردی :دی)
آخی چه دورانی بود یادش بخیر..ما خیلی خوب پیش رفتیم و امیدوارم بریم...گفتی درس برام دعا کنید خیلی می ترسم.موحی جونم ممنونم
وایییییییییییی کنکور!!!!!!!!!!!!!! خدا بهتون صبر بده! عاشقی با کنکور جور در میاد؟ شما ثابت کنین میاد! خواهش میکنم!
man ke inja taze karam vali khoob boodesh dastanet mofide felan bye
سلام. دعا می کنم این روزها را بی درد سر سپری کنید ... یک دعا هم هست که اگر به من سر بزنید از آن با خبر می شوید!
همیشه آسمان بوی نم میدهد، چشمانش همیشه ابری است... همیشه قلب آسمان پنهان است و روزها در حسرت خورشید...اینجا باران آن جزء کوچک زندگی است که تنها باید از دستش فرار کرد و فراموشش کرد .اینجا همیشه باران یک اتفاق معمولی است مثل همهء اتفاقهای دیگر...اینجا کجا می فهمند باران پرستان به چه می نگرند...دوستان خوبم همیشه اهورایی باشید و عاشق....
سلام.
قالب جدید مبارک باشه.
مطلب هم بعدا می خونم...
بای
یا خدا! چه عکسهایی می ذارن این رفقا!
سلام.
امیدوارم کاتالیزور خوبی باشی اقا محی .
از اون کاتالیزورهای خوب آمریکایی باشه خوبه .
اقا چه تحویلی گرفتین شما دو تا منو!
کلی ذوق کردم تنهایی!
امیدوارم اونی که باید کامنت شماها رو خونده باشه تا مشتی باشد بر دهان مبارکش!